! . . . خبرهای یک خبرنگار قرمز . . . !
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو
تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ، باشم کنار خوان تو
من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ، اکنون منم مهمان تو
پای من از ره خسته شد ، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد ، جز درگه احسان تو
گفتم منم در می زنم ، گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ، کو عهد و کو پیمان تو ؟
سوی تو رو آورده ام ، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام ، کو لطف بی پایان تو ؟
حال من گوشه نشین ، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان ، جایی ندارم جان تو
من خدمتی ننموده ام ، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام ، چون خار در بستان تو
*********************************
حرفامو دیروز صبح تو صحن گوهرشاد کنار ستون وسط صحن رو به ایوون ورودی مسجد زدم بهت
مثل همیشه شنیدی حرفامو...
من خیلی از داشته هامو مدیون داشتن توام
دیشبم زل زدم به گنبد و گفتم عیدی بده آقا
یادته؟؟؟
دلم بیشتر از همیشه گرمه که عیدی میدی بهم
الان بیشتر از 5 ساله که همسایتم
میخوام تا ابد همسایت بمونم
نخواه دور بشم از خونت
از حرمت که یه پناهگاهه واسه فرار از دل تنگیای تکراریم!!
از خود تو ...
تو که تو همه ی این 5 سال شدی هم راز دلم...
تو این چند روز 4،5 باری دعوتم کردی
اما بازم دلم پر میکشه واست
دلم تنگته آقا...
این روزا حرم جای سوزن انداختن نیست
همه ی ایران جمعن اینجا
جای همه خالی
انشاالله قسمت شمام بشه